بعد از ۴ سال امروز میرم که بیشتر از یک ماهِ مداوم پیش خونواده‌م باشم. خدا خودش بهم صبر بده. باخودم عهد بسته بودم قبل از تعطیلات نوروز، خونه رو تمیز و مرتب کنم که وقتی ۱۵ فروردین برمیگردم با طویله روبه‌رو نشم. متاسفانه بابام در یک حرکت انتحاری داره میاد تا منو ببره. فکر نمیکردم اینقدر دوسم داشته باشه. حتی خداهم نمیخواد من خونه‌م رو تمیز کنم. این ۲ هفته ای که از اعلام کرونا میگذره معین سرکار نرفته و خونه مونده. بلااستثنا هر شب نالیده و خواسته سریع عروس شه، که متاسفانه همه قرنطینه هستن و زمان بدی تصمیم به ازدواج گرفت. پس اگه من هم شروع کردم به نالیدن و خواستن شوهر، زیاد جدی‌م نگیرین که احتمالا مامانم چوب تو آستینم کرده. گرچه خو گرفتن به نظمِ خونه ی پدری سخته اما احتمالا کمکم میکنه تو سال جدید مثل آدم زندگی کنم و آستانه صبرم هم خود به خود بالا میره.
پ.ن: خداوندا تورا به عزت و جلالت قسم میدهم مامانم دهنم رو سرویس نکنه، بلند بگید آمین.
پ.ن۱: خدایا به امید عطوفت، مهربانی و مهربانی تو.
پ.ن۱.۵: عوضش چاییش به راهه مریم جون.
پ.ن۲: عوضش شیرینی پیدا میشه اونجا.
پ.ن۳: نهار میخوری، نهار.
پ.ن۴: گوشت دارن، گوشت.
پ.ن۵: حیاط دارن، حیاط.

پ.ن۵.۵: قدر زمانی که خوراکیت رو هرجایی‌ میذاشتی و بعد با یه فوت میبلعیدی رو ندونستی مریم جون.
پ.ن۶: خیلی پفیوزم که اینقدر تصویر وحشتناکی از خونه و خونوادم منتشر میکنم.


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها