میرم حمام

خودمو میسابم و تمیز میکنم

وقت آرایشگاه میگیرم از مرجان خانوم و زیاد هم اصرار نمیکنم حتما دخترونه برداره
شلوار جین و بلوزِ آستین پفی یه حریرِ سورمه ای مو میپوشم
به موهام دلستر میزنم و شسوار میگیرم روشون
لاک میزنم به ناخون هام
خط چشم میکشم
اتاقمو تمیز میکنم
ظرفهارو میشورم
زمین‌رو تی میکشم
گلدون هارو آب میدم
تو دفترچه یادداشتم به تاریخ امروز مینویسم:
"حقوق ،پس‌انداز ،گوشی ،وسایل نقاشی و مانتوی نوعم رو بدین به فهیمه و کتابام روهم اهدا کنین به کتابخونه دبیرستانم.

۱۵ تومن به عارفه

۱۰تومن به علی

۱۰تومن به باقر

و ۳۲تومن به فاطمه بدهی دارم "
پشت بوم ساختمون رو دوست دارم!
دقیقا بالای پنجره ی اتاق مهندس!
از اون بالا میدون آزادی ای که دیگه نیست دیده میشه
اما اونقدا بلند نیست که گنبدجبلیه رو ببینم
وایمیستم لبه ی برج و به پیاده روی زیر پام خیره میشم
چشم میدوزم به ماشین مهندس که همیشه زیر درخت بید پارکه
منتظر وایمیستم بیرون بیاد

نسیم خنکی از وسط پارک و حوض پر از آب و ماهیش میگذره و به صورتم میخوره

شاگرد گلفروشی خیلی دقیق گلهای صورتی رو بعد از گلهای سفیدِ رز روی در سورنا میچسبونه
به محض اینکه پاشو میذاره بیرون از اون بالا نشونه میرم که دقیقا روی خودش فرود بیام

یه دست به دماغ کج شدم میکشم و بعد
تفِ اخ تفیم رو میندازم روی موهای مشکیش :|
اخه چرا فکرکردین من مرُدم؟؟چرا فکرنکردیم مهاجرت کردم؟؟؟ینی به من نمیاد مهاجرت کرده باشم؟فقط بهم میاد خودمو دار زده باشم؟!منتظرین ها!ازاینکه امید شماجوانان وطن رو ناامید کردم و هنوز زندم واقعا عذرمیخوام!


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها